Here, you'll find nothing
nothing
not even the sound of a butterfly's wings
nothing
wait...
listen carefully...
and think
think
any breath
in any sentence
any palpitation
in any word,
is a sound;
it is me
...
عید خیلی خوبی هست. فرنوش جان با شوهر و دختر نازش اینجا هستن. یک روز قبل از عید در رستوران طوبی سالگرد ازدواجشون رو جشن گرفتن. روز دوم عید خونه ما شام مهمان بودن و من تهران رفتنم رو برای روز بعدش یعنی 3ام تا 7ام گذاشتم. تهران هوا خوب و ترافیک کم بود. به کوه شهرام رفتیم و موتور سواری نگاه کردیم. شیب زیاد بود و من ترسیدم سوار بشم. چند جای دیگه که من نرفته بودم هم رفتیم. این چند روز با فاطمه، افشان و گیتی(همکار افشان جون که اهل رشت بود و می خواست به هند بره) حسابی خدیدیم. عصر جمعه با فاطمه و چوب اسکی برگشتیم. در فرودگاه مجید رو دیدیم و باز دعوا کردیم :))
از 8ام تا 11ام هر روز با سختی از خواب بیدار شدم و سر کار رفتم. در محل کار همش خواب بودم و 2 ساعت مرخصی روزانه می گرفتم. سشنبه با مامان، بابا، داداش، فرنوش، شوهر ودخترش رفتیم رستوران گردون پارمین، آریانا خیلی خوشمزه لج رفته بود و ما از اینکه این خانم کوچولو باهامون هست حسابی لذت بردیم. دیشب به مناسبت آخرین شبی که شیراز هستن بیشتر فامیل خانه ما جمع شدن و امروز 13بدر پرواز دارن. از حالا دلم براشون تنگ شده!