Here, you'll find nothing
nothing
not even the sound of a butterfly's wings
nothing
wait...
listen carefully...
and think
think
any breath
in any sentence
any palpitation
in any word,
is a sound;
it is me
...
بادا بادا مبارك بادا ايشالا مبارك بادا
كيليليليليليليليليليليليليليليليليليليليليليليليليليليليلي ...
عروس و داماد ما بالاخره سر و سامون گرفتن . يكشنبه 15 شهريور سال 1383 از عصر سور و سات برپا بود ، ابتدا سفره عقد ، عكس و فيلم ، رقص و پذيرايي و شام همگي در تالاري وابسته به مخابرات كه جاي بسيار دلپذير و مناسبي بود . بعد ...
بوق بوق ببوق بوق ببوق بوق بوق ببوق بوق ببوق
دروازه قرآن و شاه چراغ و ...
داماد سه دور دور فلكه شاه چراغ گردوندمون ، هر از گاهي تند مي رفت و بقيه رو جا ميگذاشت ، ماشيني كه من باهاش بودم دو بار نزديك بود تصادف كنه :O
و خانه
رقص و شاباش و كيك و رقص و رقص و رقص و ...
خواهر بزرگ داماد بودن هم كيف داره ، با اينكه از داماد كوچكتر هستم اما خواهر بزرگ به حساب ميام ;)
صبح با حال بد بيدار شدم و نتونستم سركار حاضر شم ، از استرس شب قبل هم من و هم مامان حالمون بد شده بود ، آخي چه داماد عزيزي :-*
طبق معمول جاي خيلي ها خالي بود ، آزاده ، امير ، عمو و خانواده عزيزشون ، دوستهاي خوبم و ...
عصر روز بعد از عروسي پاتختي بود كه خانواده عروس خانم خوبمون حلوا به دست اومدن ، بعد هم خونه عروس داماد رفتن (طبقه بالاي خودمون) و زدن و رقصيدن .
اين چند روز همش جشن بود ، پنجشنبه قبل از عروسي هم كه چمدون آوردن و گرفتن كه هم اون شب و هم شب بعدش دامبولو ديمبو به پا بود ;)