Here, you'll find nothing
nothing
not even the sound of a butterfly's wings
nothing
wait...
listen carefully...
and think
think
any breath
in any sentence
any palpitation
in any word,
is a sound;
it is me
...
از وقتي كه دانشگاه تموم شد ، حدود 2 سال پيش ، چند تا كار عوض كردم ، بعضي خودم راضي بودم كه بيام بيرون ، بعضي با اينكه كارفرما مخالف بود اومدم بيرون ، بعضي هم برعكس و اين آخرين كارم كه 13 ماه و چند روزي به عنوان كارمند ثابت بودم به دليل اختلاف سليقه در رابطه با حقوق اخراج شدم كه با شكايت به اداره كار هم حقم رو گرفتم هم مشمول 6 ماه بيمه بيكاري شدم .
در واقع يك آقا رو آورده بودن و به اسم اينكه براي تعاوني خودشون ميخوان از من اطلاعات بگيرن ، بيشتر از دو هفته باعث آزارم شدن و بعد هم با نامردي تمام عذرم رو خواستن كه دليل اصلي جوان بودن و همچنين دختر بودنم بود !
در هر حال الان مثل خانمها نشستم توي خونه و به قول مامان براي خودم پادشاهي مي كنم ;)
خواستگاري كه قبلاً ازشون گفتم چند بار ديگه زنگ زدن و يك بار پسر با مادر اومد و يك بار هم با مادر و خواهر و برادرها به همراه زن برادر با ني ني شون ، خانواده خوبي هستن اما كمي با سليقه من فرق دارن .
از مامان خواستم بگن كه الان قصد قطعي براي ازدواج ندارم ، اما با اين حال دوباره زنگ زدن و اين بار با خودم صحبت كردن ، نمي دونستم چي بگم كه ناراحت نشن !