Here, you'll find nothing
nothing
not even the sound of a butterfly's wings
nothing
wait...
listen carefully...
and think
think
any breath
in any sentence
any palpitation
in any word,
is a sound;
it is me
...


N

    O

        T

            H

                I

                    N

                        G



Monday, April 19, 2004

فردريك مرده بود !؟

فردريك نمي توانست با دنياي اطرافش هيچ ارتباطي برقرار كند ، از دنياي واقعي جدا شده بود ، از همه چيز تنها هاله اي وجود داشت ، حتي دوستش رو براي چند لحظه فراموش كرده بود و شايد اصلاً دوستي در كنارش نبود ، فردريك مرده بود ؟!
در بين راهي كه مي رفت گويا مرده بود .
زمزمه كن ، بگو فردريك ، آنچه ديدي چه بود ، پس چرا درونت ساكت است ؛
آسمان ابرهايش پاره پاره است ، تندبادي مي بايست وزيدن گيرد ، ابرها برويد ، فردريك بايد نفس بكشد ، ابر سياه نيااااااااا ....
كف موج ها را مي بيني ، دريا آرام باش ، بگذار بيانديشم كه چه شد ، پس اين صداي چيست ؛
رقص موج و ساحل كه يكي پر شور است و يكي ساكت ، ساكت ، هيچ نگو و ميانديش ، حركت ممنوع ، موج مي خواهد كه بكوبد ، گاهي آرام با نرمش ، گاهي همچون غرش ؛
و فردريك نشسته بر سنگي سخت تا بياد آورد اين سنگ شايد قسمتي از كوهيست .

برخيز و برقص
آه را زمزمه كن
زمزمه را شعر كن
برخيز و برقص
ترانه را شاد تر كن
زندگي را از بر كن
برخيز و برقص
و برقص و برقص
تو بچرخ و بچرخ
كه زمين مي چرخد
تو ببين ، خوب ببين
كه خدا مي بيند
رقص موج و ساحل
رقص گل و بلبل
رقص باد و برگ را
رقص آدم با حوا
تو بخوان و بخوان
كه خدا مي خواند
شعر آمدن ، بودن
و ترا مي خواهد

behnaz // 10:27 AM
____________________________________________