Here, you'll find nothing
nothing
not even the sound of a butterfly's wings
nothing
wait...
listen carefully...
and think
think
any breath
in any sentence
any palpitation
in any word,
is a sound;
it is me
...


N

    O

        T

            H

                I

                    N

                        G

Sunday, April 25, 2004

لحظه ها مي روند و ما در پي آن ، گاهي چشمانمان را مي بنديم تا زودتر طي شوند و آسوده گرديم و گاه آنچنان محكم به آنها مي چسبيم تا شايد كمي ديرتر سپري شوند ولي آيا از دست ما كاري ساخته هست ؟
ني ني كوچولوي ما اولين مهماني خودش رو هم رفت ، 1 هفته بيشتر از عمر اين پسر خاله ما نمي گذره و با خيال راحت همش خوابيده ، اگه مي دونست دوروبرش چه خبرهايي هست و چندتا چشم مشتاق همش مي پانش :))
دست و پاهاش اونقدر كوچولو هست كه نگو ، صداش مي كنيم داداش خشايار ، حالا كي قراره براي خودش اسم دار بشه نمي دونم ؟
ولي مي دونم از همون موقع كه توي شكم مامان خوفش بود دوستش داشتم و دارم :-×
خشايار كوچولو هم خيلي دوستش داره فقط اميدوارم حسودي نكنه ، عزيزم تا حالا داداش خوبي بوده .
خودم فعلاً صبحها در خانه هستم و فقط كار بعدازظهر رو دارم ، يك امتحانكي براي كار جديد دادم تا چه پيش آيد :)
بقيه هم خوب هستند ...

behnaz // 8:23 AM
____________________________________________

Comments: Post a Comment