Here, you'll find nothing
nothing
not even the sound of a butterfly's wings
nothing
wait...
listen carefully...
and think
think
any breath
in any sentence
any palpitation
in any word,
is a sound;
it is me
...


N

    O

        T

            H

                I

                    N

                        G



Tuesday, December 02, 2003

دوباره نزديك بود بي بهناز بشيم ،
الهي شكر ، كاش زودتر از دستش راحت مي شديم ،
نه واقعاً دوست داريد از دستم راحت بشيد :O
خب كاري نداره ، بگيد خودم م ي ر و م :|

صبح براي اضافه كاري رفتم شركت ، حس كردم هوا يه جوريه ، چي ميگن ، بوي مرگ مي اومد ، چراغ ها از شب روشن بودن ، اون هم چراغهايي كه امكان نداره فراموش بشه و روشن بمونه ، با تعجب رفتم كه خاموششون كنم ، اين چه صداييه ، رفتم طرف بخاري ، صداي پخش شدن گاز مي اومد ولي از شعله خبري نبود ، گلوم يه جوري بود ، شير گاز رو بستم ، صدا قطع شد ، بخاري روشن بوده كه احتمالاً يكي شير گاز رو باز و بسته كرده ، شايد خواسته ببندتش اما بعد تصور كرده اشتباهي بازش كرده و دوباره برش گردونده سر جاي اولش ، احتمالاً صداي گاز رو هم نشنيده !
شايد هم گاز قطع و وصل شده و كسي براي خاموش كردن بخاري قبل از رفتن (كه همون هم چراغ ها رو يادش رفته خاموش كنه) نيومده !

اگه چند ثانيه ديرتر متوجه شده بودم و كليد برق رو براي خاموش كردن زده بودم معلوم نبود چي مي شد ، شايد هيچ اتفاقي نمي افتاد !

behnaz // 10:57 PM
____________________________________________

Comments: Post a Comment