Here, you'll find nothing
nothing
not even the sound of a butterfly's wings
nothing
wait...
listen carefully...
and think
think
any breath
in any sentence
any palpitation
in any word,
is a sound;
it is me
...


N

    O

        T

            H

                I

                    N

                        G

Wednesday, June 25, 2003

روزگارتون خوش :)
مدتي هست كه ننوشتم ، البته بابايي خوبم جور من رو كشيده و نامه به سكينه عشقش رو در اين وب گذاشته
(دستم درد نكنه ، حالا عاشق ميشي ها ، اگه اين سكينه رو نبينم ، حساب هر دو تون رو مي رسم :D

از خودم فقط اين رو بگم كه دارم ثانيه شماري مي كنم ، هيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي ،
، wow يك ثانيه ديگه از فاصله رسيدن به آزي كم شد ;)

( هيش ! ، ديروز بهناز مرد ، يعني فقط يك قدم تا مرگ فاصله داشت ، صداي قلبم
رو به وضوح مي شنيدم ، دستم مي لرزيد ، بعدش رخوت عجيبي توي بدنم حس مي كردم و تا شب گويا كلي كتكم زده بودند !!!
داستان از اين قرار بود كه ; صبر كن ببينم ، كدوم داستان ، اگه واقعاً الان ديگه بهنازي در كار نبود چي ؟!
يك طرف بلوار رو طي كرده بودم ، طرف ديگه خيلي شلوغ بود ، يك وانت با سرعت ميامد ، پيش خودم گفتم صبر كنم تا بره بعد رد شم
غافل از اينكه يك دوو ( البته فكر كنم ) با سرعتي بيشتر مي خواست از اون سبقت بگيره و من رو هم نديده بود ، صداي آهنگش خيلي بلند و ...
يك راست اومد طرف من ، واي ناخوداگاه لبم رو گزيدم و دويدم ، اگه اون هم دستش رو داده بود همون طرفي كه من براي در امان بودن رفته بودم ...

قدر نفس هاتون رو بدونيد :×

behnaz // 12:36 AM
____________________________________________

Comments: Post a Comment