Here, you'll find nothing
nothing
not even the sound of a butterfly's wings
nothing
wait...
listen carefully...
and think
think
any breath
in any sentence
any palpitation
in any word,
is a sound;
it is me
...
جز خنده هاي دختر دردانه ام « بهار »
من سالهاست باغ و بهاري نديده ام !
وز بوته هاي خشك لب پشت بام ها ،
جز زهر خند تلخ ،
كاري نديده ام ،
بر لوح غم گرفته اين آسمان پير
جز ابر تيره ، نقش و نگاري نديده ام !
در اين غبار خانه دود آفرين ـ دريغ
من رنگ لاله و چمن از ياد برده ام .
وز آنچه شاعران به بهاران سروده اند
پيوسته ياد كرده و افسوس خورده ام .
در شهر زشت ما ،
اينجا كه فكر كوته و ديواره بلند
افكنده سايه بر سر و بر سرنوشت ما !
من سالهاي سال
در حسرت شنيدن يك نغمه نشاط ،
در آرزوي ديدن يك شاخسار سبز ،
يك چشمه ، يك درخت ،
يك باغ پر شكوفه ، يك آسمان صاف ،
در دود خاك وآجر و آهن دويده ام !
تنها نه من ، كه دختر شيرين زبان من ،
از من « حكايت » گل و صحرا شنيده است !
پرواز شاد چلچله ها را نديده است
خود ، گرچه چون پرستو ، پرواز كرده است
اما ، از اين اطاق به ايوان پريده است !
شب ها كه سر به دامن « حافظ » روم به خواب ،
در خواب هاي رنگين ، در باغ آفتاب
شيراز مي شكفد ، زيباتر از بهشت
شيراز مي درخشد ، روشن تر از شراب .
من با خيال خويش ،
با خواب هاي رنگين ،
با خنده هاي دختر دردانه ام بهار
با آنچه شاعران به بهاران سروده اند .
در باغ خشك خاطر خود شاد و سرخوشم .