Here, you'll find nothing
nothing
not even the sound of a butterfly's wings
nothing
wait...
listen carefully...
and think
think
any breath
in any sentence
any palpitation
in any word,
is a sound;
it is me
...


N

    O

        T

            H

                I

                    N

                        G



Friday, November 08, 2002

مي خواستم بيام سراغ كامپيوتر كه صداي گنجشكها من رو به طرف حيات كشيد ، آسمون صاف بود و حتي يك لكه ابر هم ديده نمي شد ، آبيِ آبيِ ، خورشيد هم گرم و تابان ، نسيم خنكي هم مي وزيد ، يه هواي عالي ، مخصوص اين فصل شيراز ، نمي دونيد اين گنجشكها چه صدايي راه انداخته بودن ، رفتم نزديك درخت نارنجي كه صداها به گوش مي رسيد ، يك لحظه سكوت برقرار شد ، گويي هيچ پرنده اي اونجا نبود ، از درختي توي كوچه صداي آواز قشنگ پرنده اي كه نمي دونستم اسمش چيه شنيده مي شد ، دوباره به درخت نارنج نگاه كردم ، تعداد زيادي گنجشك با هم پر كشيدند و رفتند روي درختهايي كه دورتر بودند ، درختهاي توي كوچه ، بعد دوباره شروع كردند به جيك جيك ، همون سروصدايي كه من رو به حيات كشيده بود ، از من ترسيده بودن :))
اون طرفتر دودي آسمون رو سياه مي كرد ، اخمام توي هم رفت ، حيفِ آسمونِ به اين قشنگي نيست ؟!!!
كنار لكه هاي سياه دود يه ابر سفيد كوچولو ديده مي شد ، گويي به من چشمك مي زد ، آخه تاحالا خودشو از من پنهون كرده بود ، يا من به اون توجه نكرده بودم ، طفلكي ابر كوچولو كه بايد كنار دود سياه بودن رو تحمل مي كرد تا بادي به وزش در بياد و اون رو به جاي ديگه اي ببره ، تازه اگه آسمون جايي كه مي ره تميزتر باشه :(
(مي دونيد ، چقدر خوبه آدم خودش كارت اينترنت نخره و از كارت خواهر و برادرش استفاده كنه :))

behnaz // 4:53 PM
____________________________________________

Comments: Post a Comment