Here, you'll find nothing
nothing
not even the sound of a butterfly's wings
nothing
wait...
listen carefully...
and think
think
any breath
in any sentence
any palpitation
in any word,
is a sound;
it is me
...
امروز روز خوبي بود ، بعد يك خواب راحت و يك صبحانه حسابي ، يك نامه از دوستاي خوبم با امضاء دريافت كردم . چقدر دلم براي دوستام تنگ شده ، دو سال با هم بودن كم نيست ، اون هم شب و روز :)
با اينكه گاهي بهم سخت مي گذشت وآرزو مي كردم زود تموم مي شد و به شيراز پيش خانواده خودم برمي گشتم ولي حالا دلم براي خوابگاه و با بچه ها بودن تنگ شده . چه شبهايي كه تا دير مي نشستيم و از همه چيز و همه كس حرف مي زديم ، يادش بخير يادمون مي رفت كه خاموشي زدن و بايد سكوت رو رعايت كنيم و بلند بلند مي خنديديم و صداي بچه هاي اتاقهاي بغلي در مي اومد و گاهي كارمون به سرپرست مي كشيد و .....
صغري عزيزم مامانم بود و هر وقت دلم مي گرفت سنگ صبورم مي شد و مثل خونه كه سرم رو روي پاهاي مامان مي ذاشتم ، سرم رو روي پاهاش مي ذاشتم و موهام رو نوازش ميكرد و من حس قشنك كوچولو بودن بهم دست مي داد و ههههههههههههههههههههههههه :)
بهارجانم هم كه در معرفت لنگه نداشت ، با سرپرست ها حسابي جور بود و هميشه كارهامون رو راه مي انداخت و چند بار هم دعوتمون كرد خونشون .
عيد سال قبل هم با خانواده اش اومدن شيراز و چند روزي بودن و كلي خوب بود . خونشون شهر كرد بود و يك بار با سحر تپل مپل و خوشكل كه اهل كرج بود رفتيم خونشون و باباش بردمون اسكي ، من هم كه عاشق اسكي :)
مي خوام بجاي اينكه جواب نامه بنويسم ، خودم برم پيششون ، دلم براي همه هم اتاقي هام تنگ شده ، چه خاطراتي كه با هم نداريم ، گاهي بعضي از خاطره ها برات يك عمر مي مونن :)
براي تولدم ، آبان گذشته ، يك بسته پستي كه توش يك جعبه زيبا بود فرستادن ، توي جعبه دو تا گلدون پر از گلهاي قشنگ صورتي و قرمز بود ، شيطون ها يكي از آرزوهام رو براي تولدم برآورده كردن .
اين دو بيت حافظ روهم بالاي نامه نوشته بودن :
دوش در حلقـــــه ما قصــــــه گيسوي تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موي تو بود
دل كه از ناوك مژگان تو در خون مي گشت
باز مشتاق كمانخانه ابـــــــروي تو بود