Here, you'll find nothing
nothing
not even the sound of a butterfly's wings
nothing
wait...
listen carefully...
and think
think
any breath
in any sentence
any palpitation
in any word,
is a sound;
it is me
...


N

    O

        T

            H

                I

                    N

                        G



Saturday, August 03, 2002

حيف كه قدرت بيان من در سرودن يا نوشتن بيش از اين نيست تا حق مطلب را در حد شكوهش يا پستي آن بيان كنم ، آنجا كه پستي ها در پي نيكويي يا اوج شكوه و زيبايي از پس زشتي ها نمايان مي شود :

بت

بت خود را بشِكن
مي شكنم
من بت شكنم
بت تو نَشِكنم ،
بت خويش مي شِكنم
بت خود نزد تو
من خود شكنم
از من بت نساز
من بت نيستم
من منم
آنچه كردم
آنچه بودم
در شهر گناه
بت شكستن بود ،
نزد من
بت خويش شكستم
من فرشته نيستم
من منم
آنچه بودم
آنچه هستم
آنچه خواهم بود
اين منم
آنچه بودم همه خوب نبود
آنچه هستم همه خوب نيست
آنچه خواهم بود
نمي دانم
اوج پروازم از پي بتها نبود
از خويشتن بود
از وجود انسان
و نياز من
و توان تو
از پي نادانسته هاي من
از پي سادگييَم
من حيران ،
از آنچه مي گذرد
چيست
كيست
اينجا كجاست
من گمشده در خويشم
مرا از خودم پيداكنيد
مرا از من
مرا از خودم پيداكنيد
جدا از تو
گوش مرا باز كنيد
بگذاريد ببينم
بگويم
اما بي ترس
بي حيرت
حيرت من ، مرا تا اوج برد
حيرت از آنچه نمي دانستم
يا مي پنداشتم كه نمي دانم
ندانستن بال پروازم بود
اوج من
من پرواز كردم
همگام با ترس
اما نترسيدم كه بگويم
آنچه بودم
آنچه مي خواستم
و جنگيدم
با بت ساز
بت امامه به سر
بت تاج دار
بتي به اسم پدر
به نام همسر
با مرگ
من پرواز كردم
پروازي براي يافتن
در خويشتن
در تو
در همه چيز
از گذشته هاي دور
تا آينده اي نزديكتر
گويي ذره ذره وجودم
در درون پاهايم
در دستانم
فكرم
ميل پرواز داشت
ميل چرخيدن
رقصيدن
تا اوج رسيدن
فهميدن
يافتن
يافتن چه
يا كه
يافتن تو
يا من
تو چه بودي
تو چه هستي
من كه بودم
من كه هستم
من بت نيستم
و نبودم
و نگذاشتم باشم
و نخواستم
من شكستم
بت خويش
با شكست تن خويش
و شكستم
آنچه تو بت ساختي
كه مي باليدي
بت خويش با بال تو شكستم
با ابزار بت ساز
و گريستم
نه از شكست بت خود
يا بت تو
از شكست قلبت
نشِكن
بت بشِكن
بت خود را بشِكن

behnaz // 4:27 PM
____________________________________________

Comments: Post a Comment