Here, you'll find nothing
nothing
not even the sound of a butterfly's wings
nothing
wait...
listen carefully...
and think
think
any breath
in any sentence
any palpitation
in any word,
is a sound;
it is me
...


N

    O

        T

            H

                I

                    N

                        G



Saturday, June 15, 2002

ديشب رفتيم بيرون شام ، جاتون خالي چه دعوايي ، چماق به دست دنبال هم . خشايار كوچولو كه عين خيالش نبود پيتزاشو مي خورد ، در حالي كه آدم بزرگ ها هجوم برده بودند !! كه بفهمند چه خبره !!!
جالب اينجا كه همين خشايار كوچولو از يك عروسك بزرگ كه داخلش آدم بود مي ترسيد . جلوي سامر يك نفر لباس عروسكي كه فكر كنم تام (گربه در تام و جري ) بود پوشيده و با بچه ها دست مي داد و اين خشايار ما از اون ترسيده بود با اين حال مُدام مي خواست بره پيشش !!

از امروز صبح براتون بگم كه موش آب كشيده شديم !!!
صبح قرار بود بريم كوه ولي به جاي كوه سر از باغ در آورديم . حدود ساعت 8 توي باغ بوديم . باغ مذكور جوب آبي داشت و چشمتون روز بد نبيند ، اول از ميترا شروع شد و كم كم همه خيس شدند ، من كه افتادم توي آب و شل . اين امير شيطون با كمك اشكان حساب منو رسيدند و من هم نامردي نكردم و كفش هام كه خيس آب بودند رو پر آب كردم و ريختم روي سرشون و حالا دارم نتيجه رو مي بينم ، پادرد همراه با از دست دادن صدا !
اين آزي ناقلا خيلي كم خيس شد !!
چي بخونم ، جوونيم رفته ، صدام رفته ديگه !

behnaz // 7:50 PM
____________________________________________

Comments: Post a Comment