Here, you'll find nothing
nothing
not even the sound of a butterfly's wings
nothing
wait...
listen carefully...
and think
think
any breath
in any sentence
any palpitation
in any word,
is a sound;
it is me
...


N

    O

        T

            H

                I

                    N

                        G



Tuesday, June 11, 2002

ديشب همش دلهره داشتم ، نمي دونم چرا !!!!!!!
پنجره اتاق من رو به پله باز مي شه ، هر وقت بچه ها از اون بالا مي روند من مي ترسم نكنه بيافتن .
بعضي اعتقاد دارن اين جور ترس ها از احساس مادري (پدري) سرچشمه مي گيره .
اين هم يك مطلب از عملكرد يك مادر :

انتقام!

چندي پيش دادگاه فيلادلفيا يكي از جنجالي ترين محاكمه هاي خود را برگزار كرد .
”ما ريا “ 49 ساله مدتها بود از دست پسر 19 ساله اش ”بلر“ كه هر شب تا بعد از نيمه شب در خارج ازخانه به خوشگذراني مشغول بود عذاب مي كشيد و ماهها بود كه تا آمدن وي به خانه نمي توانست به خواب برود و هيچ نصيحتي هم به گوش بلر فرو نمي رفت .
دو شب قبل ، زماني كه ”بلر“ تا ساعت 3 بامداد به خانه بازنگشت ، ”ماريا“ به قدري ناراحت شد كه يك شيشه قرص خواب آور را در يك ليوان بزرگ نوشابه حل كرد تا خودكشي كند كه ”بلر“ وارد خانه شد . ”ماريا“ نيز بدون اينكه به روي خود بياورد با آمدن پسرش تغيير عقيده داد و ليوان را درون يخچال گذاشت و به بستر رفت !
”بلر“ كه پس از خوابيدن مادر ، دچار تشنگي شده بود به سراغ يخچال رفت و ليوان محلول را به تصور يك نوشابه بسيار خنك ، سر كشيد و خوابيد .
دو ساعت بعد كه حالت مسموميت ، وي را از خواب بيدار كرد ، سراغ مادرش رفت و او را بيدار كرد .
”ماريا“ كه متوجه قضيه شده بود ، بلا فاصله پسرش را به بيمارستان عمومي فيلادلفيا رساند . اما ”بلر“ تا رسيدن به آنجا از هوش رفته بود و ...

(راستي امروز 9 پدر بزرگ هست)

behnaz // 4:12 PM
____________________________________________

Comments: Post a Comment